معنی بحال ہونا - جستجوی لغت در جدول جو
بحال ہونا
بازیابی کردن، برای بهبودی
بازیابی کَردَن، بَرایِ بِهبودی
دیکشنری اردو به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بحال کرنا
جبران کردن، برای بازیابی، دوباره به حالت قبل برگرداندن، بازگرداندن، مرمّت شده
جُبران کَردَن، بَرایِ بازیابی، دُوبارِه بِه حالَت قَبل بَرگَرداندَن، بازگَرداندَن، مَرِمَّت شُدِه
دیکشنری اردو به فارسی
بادل ہونا
ابری بودن
اَبری بودَن
دیکشنری اردو به فارسی